news-details

حکایت یک  کیانمرد

روزگار سخت است زمانی که رفیق نازنین جناب مهندس مانوسی فر در بستر بیماری باشند وخاطرات  از زنده یادان منصورخان امیر آصفی و علی آقا الهی را از زبان ایشان  نشنوم و قلم را با دلتنگی برای رفیق رقصان کنم.    
روزگار سخت است که هرزه گویان  و نابخردان بر تخت فرمانروایی رسانه هایشان به همه چیز توهین می کنند و این بار نوبت به فوتبالیستها رسیده است گویی مرز بی شرافتی در این دیار هیچگاه به انتها نمی رسد                         
باری در افسانه ایرانیان از فر کیانی سخن می رانند  که چنین تعریف می شود:
فروغی است ایزدی که به دل هرکه بتابد، از همگنان برتری یابد. از پرتو این فروغ است که شخص به پادشاهی می‌رسد، شایسته تاج و تخت می‌شود، آسایش‌گستر و دادگر و همواره کامیاب و پیروزمند می‌شود. ایرانیان قدیم پادشاهان و پیامبران خود را صاحب “فره ایزدی” می‌دانستند. فره ایزدی نشان لطف خداوندی بود و شکوه پادشاهی بدون آن بر قامت کسی راست نمی‌شد . این فر یک نشان مشهور دارد که به فروهر مشهور است و به سه پندان اشاره دارد .
پندار نیک
گفتار نیک
 کردار نیک
 است . این  نماد می تواند حکایت پادشاهانی باشد که بر دلها حکمرانی کردند و یکی از این پادشاهان دلها کسی است که  در باشگاهی به  همین نام ( کیان ) بازی و مربیگری کرد   . از منصور خان امیر آصفی سخن می گویم که  امروز اگر در میان ما بود ۸۹ ساله می شد  . مردی از نسل طلائی اولین تیم ملی فوتبال ایران که به المپیک 1964 توکیو رفتند. منصور خان امیر آصفی در کنار سوابق درخشان بازی در میدان سبز و داشتن سرمربی چون علی آقا الهی در امر  مربیگری شاگردانی چون پرویز قلیچ خانی و علی پروین و... داشتند و افسوس که از  میان این شاگردان کسانی بودند که بعدها به استاد امیر آصفی جفا کردند و قصه  جفا به محراب خان شاهرخی و پرویز  خان دهداری  به نوع دیگری برای منصور خان امیر آصفی هم  رخ داد .
امیر آصفی ها چسبیده ورزش نبودند و به خاطر سکوها و القاب  پوشالی   بوقچی ها بزرگ نشدند که خودشان فر کیانی داشتند و می دانستند که  در زندگی کوتاه فقط مهربانی می ماند 
 از بعد شخصیتی به واقع حکایت های فر کیانی ایرانیان  را تداعی می کرد و بی گمان نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک رفتاری ایشان در تاریخ فوتبال ایران یک نمونه بی بدیل است. او بر خلاف بسیاری از چسبیده های ورزش در اوج از دنیای بازیگری فوتبال بازنشسته شد فوتبال ما هم چون بسیاری از وجوه  اجتماعی به دنبال  بزرگی و بزرگان نبوده و به همین دلیل به چنان روزی از حقارت می رسد که    با چراغ هم نمی تواند انسانی پیدا کرد  و در این آشفته بازار آن چه که اهمیتی ندارد عشق است و پاکی 
 و روزگارمان چون شعر  استاد ابتهاج( سایه )  شده است
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
استاد امیر آٌصفی کیانمرد ره عشق بودند و ما دلنگران این روزهای جهانمان یادشان مانا

به اشتراک گذاری این مطلب!