news-details

به هوای دوست

دلتنگی های ما کم از این آسمان پر ز سیاهی های شهرمان نیست. گویی دلی نمانده و‌همه چیز سیاهی حسرت و غم  شده است چون این گنبدی که دیگر کبود نیست و نمی توانیم به هیچ بهانه ای نام آسمان به آن دهیم . دیگر چه کسی است که چون روزگار بچگی های ما چشم به آسمان بدوزد و ابرهای صبحگاهی را با خیالاتش به هزاران شکل تصور کند و ستارگان شامگاهی را محرم رازهای دلش داند؟
در این روزگار میان سالی تنها دلی که مانده « دلخوشی» است که شاید دل و خوشی را اندکی به روزگارمان آورد و‌چه دلخوشی بزرگتر از یاد دوست است که نفس  کشیدن را به یاد ریه های رنجور این روزهایمان دهد دوستی که از روزگار صف و صمیمیت گوید از زمانه رو راستی و‌غرق بی معنی های روزگار نشده و می گذارد که دو باره مجالی یابی که «درد و دل» کنی و دل را بخاطر آوری .
چقدر در این سالها  پرنده خوشبختی به باغ خلوتگه دل من آمده بود که با افتخار واژگان
دوستی
رفیق
همدل
همراز
همراه
...
را به شما اطلاق کنم « جناب مهندس مانوسی فر» عزیز و امشب در این بهار که آسمان شهرما سیاه است بیماری شما هم آسمان دل همه ما که به شما می بالیم هم تیره و تار کرده  است که اگر نفس کشیدن یواشکی در برون دل داریم  در اندرون دل ما هم نفسی نیست و غوغایی داریم که دوباره عطر وحودتان زندگی ما را آکنده از مهر و‌ امید کند
جناب مهندس مانوسی فر عزیز ! روزگارمان چون آسمانمان تیره و تار است و به هر گوشه ای که از غم بیماری شما پناه می بریم یادتان همراه همه ما است که  عاشقانه دوستان داریم .گوشه هایی چون شعر و سینما و فوتبال  بدون شما برای ما پیام دلتنکی آورند و حتی امروز با گربه هایم چه در خانه و چه در وعده گاه هر روزم پارک هنرمندان آرام نگرفتم .پارک هنرمندان هم رد پای خاطرات شما را دارد آنجا که افتخار داشتم در رو نمایی کتابهایم « عشق فیسبوکی» و « یک دیوانه فوتبال» سایه بزرگتری چون شما را با تمامی وجود حس کنم.
دلتنگ شماییم  بگذارید دلمان دوباره دلخوش باشد که بی شما دل حتی دلگیر نیست که اصلا دل نیست چن این کبودسقفی که نامش روزگاری آسمان بود دلمان هوای دوست دارد ای کهنه رفیق نازنین باشد که دوباره جامه سلامت بر تن کنید.

به اشتراک گذاری این مطلب!